محصول به سبد خرید اضافه شد
۰ از ۵
(از ۰ نظر)

کتاب حیفا 2

موجود

کتاب, حیفا جلد 2, محمدرضا حداد پور جهرمی, حداد
لطفا این خبر را به همه کسانی که علاقمند به مطالعه در عرصه #مهدویت و اطلاع از طرح پیچیده #اسرائیل در خصوص #ظهور مصنوعی و علم کردن #مهدی‌های_دروغین هستند، برسانید.

بن هور که انگار با کارد ته دلش را خراش داده باشند آهی از ته دل کشید و گفت: چند سال پیش آخرین بار بهترین دخترم رو در این فرودگاه بدرقه کردم دختری که ممکن بود نابغه نباشد اما همه چیز تمام بود. سال ها فقط شاگرد من بود همه چیزش از من بود از نطفه وحیاتش تا شغل و هویت ابو مجد پرسید چه اتفاقی افتاد؟

بن هور گفت: «تخصص او در حوزه عراق بود اما…. نفرین بعد از مدتی به تیکه گوشت به من تحویل دادن و گفتن این دخترته سلاخیذ شده بود!

خانه ای در حاشیه بغداد

دو تا سه ساعت گذشت رباب ماشین را به سلامت و بدون هیچ حاشیه ای به مقصد رساند. دو نفر کمک کردند و بدن مارشال را از صندوق عقب بلند کرده و به یکی از حجره های خانه ساده و روستایی منتقل کردند. سپس او را بر روی تختی که در آن حجره بود خواباندند. رباب و حنانه به خانه بغلی رسیدند. رباب به یکی از اتاق ها رفت و اما که در اتاق دیگری بود، او را ندید. حنانه به اما گفت: چند نفر از بهترین عزیزانم رو فرستادم

دنبال شوهرت خدا رو شکر پیداش کردن و اون الآن اینجاست.» اما خیلی خوشحال شد. در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به حرفهای حنانه گوش میداد که میگفت بهش آرامش خاطر بده. همه چیزهایی که نیاز دارید، آماده است. هر مقدار که خواستید بمونید و با هم باشید. اگر بعدش خواستی بری، دلتنگت میشم. اما اگر بمونی و بذاری شوهرت کارش رو بکنه و با مزاحمش نشی ترتیبی میدم که همین جا بمونی و شوهرت هر وقت خواست بیاد و تو رو ببینه.

اما این قدر از این حرف حنانه خوشحال شد که برای اولین بار به آغوش حنانه رفت. آغوش مادرانه گرم و بزرگ ،حنانه او را مانند قطره ای که در دل دریا به آرامش می رسد، در خود نگه داشته بود. بعد از چند دقیقه، اما از در کوچکی که به خانه کناری راه داشت، وارد آن خانه شد. مستقیماً به سوی حجره ای رفت که مارشال در آنجا خوابیده بود. تا به مارشال رسید متوجه شد که چهره اش خسته و خشکیده است. در حالی که به پهنای صورتش اشک می ریخت یک پارچه و کاسه ای آب برداشت و به تمیز کردن چهره مارشال

پرداخت. بعد از یک ساعت مارشال به هوش آمد و دید همسر زیبایش کنارش نشسته، با عشق و مهربانی به او نگاه میکند و صورتش را از گرد و غبار پاک می کند. چند دقیقه طول کشید تا مارشال عقلش سر جایش بیاید و شوک بزرگی که از دیدن اما در آنجا برایش ایجاد شده بود، را هضم کند. نیم ساعت بعد مارشال چند قدم راه رفت دست و کمر خود را ورزش داد و پس از آن با اما نشسته و شروع به حرف زدن با هم کردند.

اینجا کجاست؟ تو اینجا چیکار میکنی؟

من که گفتم اگه منو با خودت نبری منم برنمی گردم آمریکا! نگفته بودم؟

تو خیلی کله شق با این کارت همه ما به دردسر می افتیم. من نگران دردسر نیستم فقط دیگه نمیخوام ازت دور باشم. برام از اینجا بگو! کیا کمکت کردند؟ چطوری من از اینجا سر درآوردم؟

نمی دونم. منم چند ساعتی هست که اومدم اینجا و اصلاً نمی دونم اینجا کجاست.

کی آوردت اینجا؟ اذیتت نکردن؟ – اذیت؟ نه، اصلاً. موردی برای نگرانی نیست تا حالا هیچ وقت و هیچ جا مهمون نبودم که این جوری عزیز باشم و بهم خوش گذشته باشه! خوشحالم که اینو میشنوم اما اینا برنامه شون واسه ما چیه؟ با ما چه کار دارن؟

تعداد
%25
قیمت:
3,290,000 ریال
تخفیف:
%25
قیمت:
2,467,500 ریال
مشخصات کالا
وزن 400 گرم
ناشر:

مولف:

قطع:

شابک:

نوع جلد:

تعداد صفحات:

نوبت چاپ:

سال چاپ:

کد کالا:

قیمت پشت جلد:

کالاهای مرتبط

رفتن به بالای صفحه

راهنمای خرید از قلم بوک

تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت در اختیار نشر قلم و اندیشه می باشد.